پیش از این كه قانون حضور یابد احترام متقابل است كه پایه های اجتماع را حفظ می كند و جامعه را معنا می بخشد. دو شخص، تنها زمانی نیاز به قانون می یابند كه نتوانند با توجه به اصول انسانی و ظرفیت های عاطفی و اخلاقی با یك دیگر تعامل سازنده داشته باشند و كنار بیایند.
زمانی قانون پا به میدان می گذارد كه عواطف و اصول اخلاقی انسانی نتواند تعامل را در موقعیت خود به درستی حفظ و برقرار كند. از این زمان است كه عقل به شكل قانون حضور می یابد و با اصول خشك و غیرعاطفی و احساسی می كوشد تا تعادلی میان دو سوی درگیری برقرار كند.
بنابراین احترام كه خاستگاهی عاطفی و احساسی دارد عاملی مهم و اساسی در حفظ تعادل اجتماعی و بقای ارتباط میان دو شخص و یا اشخاص و یا گروه های اجتماعی به شمار می آید.
خانواده، اجتماعی متفاوت
مسئله زن و شوهر در تحلیل قرآنی از هر اجتماع دیگری متفاوت است و تحلیل و تبیین دیگری دارد. اصولا نمی توان روابط زن و شوهر را براساس روابط اجتماعی ای سنجید و یا تحلیل كرد كه بیرون از دایره زن و شوهری هستند.
زن و شوهر در تحلیل قرآنی تنها برای استخدام اجتماع، خانواده تشكیل نمی دهند تا اصول اجتماعی آن را همانند دیگر اجتماع فرض كرد و یا اصول اجتماعی بیرون از دایره خانواده را بدان تعمیم و گسترش داد. بررسی این مطلب فرصت دیگری را می طلبد ولی در كوتاه سخن می توان گفت كه خانواده از نظر قرآن تنها نهادی است كه بر پایه عاطفه و احساس شكل می گیرد و مرد در تحلیل قرآنی تنها با زن آرامش و سكونت می یابد و زن بی مرد اصولا قوام نمی یابد و بی بهره گیری از تكیه گاهی به نام شوهر اصولا نمی تواند برپا باشد. از این رو زن برای قوام خویش به مرد نیاز ذاتی دارد و مرد برای دست یابی به آرامش درون، نیاز ذاتی به زن دارد بر این اساس اجتماع زن و شوهر را نمی توان در دایره دیگر اجتماع دید. اصول و معیارهای ایجادی و پایداری آن با دیگر اجتماعات، تفاوت اساسی دارد و تنها وجه مشابهت آن در همان جمع و اجتماع دوتن البته با دو جنسیت مخالف و متفاوت یعنی زن و مرد است.
هر اجتماعی حتی اجتماع زن و شوهر و خانواده (دراین جا شامل فرزندان نیز می شود) براساس اصل احترام متقابل قوام می یابد و پایدار می گردد. از این روست كه احترام در همه حوزه های اجتماعی از خرد تا كلان نقش سازنده و اساسی ایفا می كند.
احترام در آموزه های قرآنی
احترام از واژه های غیرمصرح قرآنی است كه از ریشه حرم و حرمت گرفته شده. حریم چاه به معنای آن محدوده ای است كه نمی توان بدان نزدیك شد و كسی حق تصرف و حفر چاه دیگر در آن محدوده را ندارد.
حرمت شخص به معنای چیزی است كه شخص از آن حمایت و دفاع می كند. احترام براین اساس چنان كه در اصطلاحات عرفی نیز آمده به معنای تعظیم و تكریم و گرامی داشت شخص است كه بی ارتباط با معنای لغوی آن نیست؛ زیرا شخص یا هر چیز دیگری كه محل احترام است، از نظر مردم دارای حرمت و حریمی است كه می بایست آن را حفظ كرده و هتك آن نكرد.
چنان كه گفته شد در قرآن این اصطلاح با لفظ احترام به كار نرفته ولی مفهوم آن به شكل اصطلاحات دیگر و یا بیان مصداقی احترام، تبیین و توصیه شده است. از این رو در آیات قرآنی سخن از حرام به معنای محترم شمردن ماه های خاص (توبه آیه 5)، نفس و جان آدمی (انعام آیه 151) خانه خدا (مائده آیه 97) و نیز تكریم (علق آیه 3 و اسراء آیه 70) و احسان و نیكوكاری (بقره آیه 83 و نساء آیه 36) و توقیر و بزرگداشت (فتح آیه 9) و تعزیز (همان) و تعظیم (حج آیه 30 و 32)، بسیار آمده كه همه این ها همان مفهوم احترام اصطلاحی را به گونه ای بازگو می كند.
قرآن در برخی از موارد با بیان مصادیق، به بازگویی احترام پرداخته و با تبیین موضوعی و مصداقی، مردمان را به عملی كردن احترام توجه داده است. به سخن دیگر احترام را تنها در حوزه گفتاری نگه نداشته و به حوزه عمل و رفتار اجتماعی سوق داده است تا شخص در كنش ها و واكنش های رفتاری، هنجار خاصی را به عنوان احترام مراعات نماید. به عنوان نمونه همان گونه كه از صلوات فرستادن بر پیامبر به زبان و دل به عنوان نوعی احترام و تكریم آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) یاد كرده (احزاب آیه 56 و نور آیه 27) و یا از سلام و تحیت گفتن زبانی سخن گفته است، (نساء آیه 86) از سجده كردن (یوسف آیه 100) اذن و پیش اجازه (احزاب آیه 53 و نور آیه 27) به عنوان نمودهای خارجی و عملی احترام یاد نموده است.
عدم تقدم بر دیگری، بلند نكردن صدا در برابر دیگران و آرام سخن گفتن، از دیگر نمونه های مصداقی احترام است كه قرآن به آن اشاره كرده است.این آیات هرچند كه درباره چگونگی احترام گزاری به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است ولی می توان آن را به دیگر افراد نیز تعمیم داد.
در عرف مردم، روش های دیگری برای احترام وجود دارد كه هریك با توجه به سنت ها و آداب اجتماعی و فرهنگی مردم هر منطقه و یا هرجامعه متفاوت است. بلند شدن و یا دست به سینه بودن و یا بوسیدن پای والدین از نمونه هایی است كه در جوامع مختلف برای احترام گذاشتن استفاده می شود.
انسان، نیازمند احترام
انسان به طور طبیعی احساس نیاز می كند كه مورد توجه و احترام و تكریم قرار گیرد. گرایش ذاتی انسان به این است كه آبرومند و با كرامت و با شخصیت و اعتبار اجتماعی باشد و از سوی مردم تكریم شود و آبروی وی حفظ و حرمت هایش پاس داشته شود. در داستان یوسف و زن عزیز مصر به این نكته به روشنی اشاره شده است. با آن كه عمل خلاف و ناهنجاری از سوی همسر عزیز صورت گرفته اما وی از یوسف(علیه السلام) می خواهد كه به پاسداشت آبرو و حیثیت اجتماعی از بیان داستان و رخداد خودداری كند. (یوسف آیه 29) هم چنین حضرت لوط(علیه السلام) از مردم خویش می خواهد كه به خاطر حفظ احترام و پاسداشت آن، از تعرض به میهمانان وی خودداری كرده و او را نزد میهمانانش شرمنده نسازند. (حجر آیه 68 و 69)
قرآن از مردم می خواهد كه برای حفظ آبرو و حرمت و احترام خویش به اعمالی نپردازند كه موجبات خواری و بی احترامی شان را فراهم می آورد و آبروی آنان را در دنیا و آخرت از بین می برد. (نور آیه 4 و 23 و نیز نساء آیه 148 و زمر آیه 25)
از نظر قرآن احترام به دیگران و بی احترامی به آنان دارای آثار وضعی و تكلیفی و نیز پاداش و كیفر خاصی است. در برخی از آیات قرآنی به اثر وضعی بی احترامی، اهانت و تحقیر دیگران در آخرت اشاره شده است. (مطففین آیه 29 تا 36) در برخی دیگر نیز اشاره شده كه كاهش نعمت و عدم جلب سود و یا خیر، به علت و سبب بی احترامی و عدم پاسداشت امری بوده است كه می بایست حرمت و احترام آن نگه داشته می شد. (حج آیه 30)
جایگاه تكریم پدر و مادر در نزد خداوند
احسان و تكریم به پدر و مادر از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است و خداوند همواره پس از بیان حكم وجوب پرستش خدای یگانه، به احترام و تكریم پدر و مادر اشاره كرده و حكم می كند: و بالوالدین احسانا (بقره آیه 83 و نیز نساء یه 36)
قرآن در آیه 83 سوره بقره احسان به پدر و مادر را به عنوان پیمان خداوند با بنی اسرائیل یاد كرده است و می فرماید: و اذ اخذنا میثاق بنی اسرائیل لاتعبدون الاالله و بالوالدین احسانا؛ و هنگامی كه از بنی اسرائیل پیمان و عهد گرفتیم كه جز خدا را نپرستند و به پدر و مادر احترام گذارند و احسان و نیكی كنند.
در این آیه و نیز در چهار مورد دیگر از جمله در سوره اسراء آیه 23 هنگامی كه خداوند به مردمان فرمان می دهد كه تنها او را بپرستند، بی درنگ حكم و فرمان احسان و نیكی به پدر و مادر را مطرح می سازد كه بیانگر میزان اهمیت و جایگاه احسان به پدر و مادر در پیشگاه خداوند است. به این معنا كه پرستش خدای یگانه و احسان به والدین در كنار هم آمده تا مردمان از جایگاه پدر و مادر آگاه شوند.
اگر خداوند به عنوان آفریدگار و پروردگار می بایست پرستش شود، پدر و مادر نیز به عنوان واسطه فیض وجود و نعمت های خداوندی بر انسان، باید مورد احترام و احسان قرار گیرند. از این رو خداوند امور چندی را كه می تواند نسبت به خدا و پدر و مادر به جا آورده شود در كنار هم می آورد. به سخن دیگر اگر عبودیت و پرستش كسی غیر از خدا جایز بود آن شخص همان والدین هستند و از آن جایی كه چنین امری كفر و شرك است خداوند فرمان می دهد كه به جای پرستش ایشان در حق آنان احسان شود. احسان، برترین حالتی است كه پس از پرستش می توان تصور كرد. به این معنا كه احسان مرتبه دوم پرستش است و اگر پرستشی به غیر خدا جایز بوده حكم به آن می شد و چون امكان پذیر نیست مرتبه دوم آن مورد تأكید قرار گرفته است. امور دیگری كه جایز است انسان هم نسبت به خدا و هم غیر خدا به جا آورد، خداوند در آیات قرآنی به آنها فرمان داده و از مردمان خواسته است تا آنها را انجام دهند. از این رو در آیه 14 سوره لقمان فرمان می دهد: ان اشكر لی و لوالدیك؛ از من و پدر و مادرتان تشكر كنید.
برخی از مفسران باتوجه به نكره بودن احسان در آیه 23 سوره اسراء بر این باورند كه نكره آوردن به معنای آن است كه فرزندان می بایست در همه امور در حق آنان مراعات احسان را بكنند و چیزی را فروگذار نكنند. این حكم قرآنی اختصاصی به مؤمنان نداشته و همه انسان ها را دربرمی گیرد. قرآن به این شیوه دیگرانی را كه ایمان به قرآن و خدا ندارند تشویق می كند كه حداقل در حق پدر و مادر خویش به حكم وظیفه انسانی، احسان و احترام بگذارند.
روشهای احسان و تكریم والدین
احسان و احترام به پدر و مادر باتوجه به سنت ها و فرهنگ ها متفاوت است ولی اصولی انسانی است كه می توان در همه جا آن را یافت و بدان پای بند بود.
برخورد پسندیده براساس عرف هر جامعه و به كارگیری واژگان زیبا و شیوا، تواضع و فروتنی در برابر آنان، مهربانی و محبت، دعای خیر كردن برای ایشان، دوری از درشت گویی و یا حتی به كار نبردن واژه اف و خسته شدم و آخ و دیگر اصوات نابهنجاری كه ایشان را ناخوش آید از جمله روش های احسان و اكرام و احترام به پدر و مادر است.
فریاد زدن و درشتی كردن و اف و اخ كردن و اعتراض نمودن و دشنام و ناسزا دادن و پیشی گرفتن از ایشان در نشستن و دراز كشیدن و امور دیگر می تواند از مصادیق بی احترامی به آنها باشد كه می بایست از آنها پرهیز كرد.اطاعت كامل از پدر و مادر امری است كه قرآن بدان فرمان داده و تنها موردی كه استثنا شده و شخص می تواند از دستور پدر و مادر اطاعت نكند و با حفظ احترام ایشان از آن سرپیچی كند دستور آنها به كفر خداست كه در این مورد می توان از حكم و فرمانشان اطاعت نكرد. اما در همأ موارد دیگر می بایست از ایشان اطاعت كرد و فرمان برد.
در روایت اهل بیت(علیه السلام) احترام به پدر و مادر و احسان به ایشان به معنای برخورد نیكو و رسیدگی به نیازهای آنان پیش از درخواست، و ابراز قول كریم به معنای طلب مغفرت آمده است.
تعبیر جناح الذل نیز نگاه با رأفت و رحمت و دوری از نگاه های تیز و تند و بلند نكردن صدا و بالا نبردن دست و پیش نیفتادن از آنان معنا شده است. (كافی ج2 ص715 تا 316) بر جای بلند و برتر نشاندن از دیگر روش های تكریم و احسان به پدر و مادر و احترام نهادن به آنان است كه از آیه 010 سوره یوسف می توان آن را به دست آورد.به هر حال تكریم و احترام به پدر و مادر امری است كه بیش از هر كار دیگری بدان تأكید شده و نمی توان از آن چشم پوشید. نادیده گرفتن و بی احترامی به ایشان در این دنیا موجب می شود تا شخص گرفتار مصیبت ها و بلایا گردد و خیر و بركت از زندگی او برود و در آخرت نیز خوار و ذلیل شود.
آثار دنیوی نیکی به پدر و مادر1. مرگ آسان: امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: کسی که دوست دارد خداوند سکرات مرگ را بر او آسان کند، صله رحم کند و به پدر و مادرش نیکی کند.(1)
2. عمر زیاد میشود: « و الله یزید فی العمر.»(2) امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: نیکی به پدر و مادر عمر را زیاد میکند.
3. دچار فقر نمیشود: « ... ولم یصبه فی حقاقه فقراً ابداً.»(3) در زندگی فقر به سراغ او نمیآید.
4. نتیجه نیکی به پدر و مادر: در دستورات اسلامی به ما سفارش کردند که به پدر و مادر خود احسان کنید تا فرزندان شما نسبت به شما نیکی کنند، چون این کار یک آموزش عملی است که فرزندانمان از ما میآموزند، لذا امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: به پدرتان احترام کنید که فرزندانتان به شما نیکی کنند.(4)
آثار اخروی نیکی به پدر و مادر1. رضای الهی: وقتی که انسان به پدر و مادر خود احترام میکند و آن ها را از خود راضی میکند، نتیجهاش این میشود که خدا هم از او راضی میشود، لذا پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « رضای خداوند در رضای والدین است.»(5)
2. در سایه عرش الهی: امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: « حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ با خداوند مناجات میکرد، یک نفر را دید که زیر سایه عرش الهی است، از خداوند سؤال کرد این چه کسی است که زیر سایه عرش تو قرار گرفته است؟ خداوند فرمود: این کسی است که به پدر و مادرش نیکی کرده است.»(6)
3. به جهنّم نمیرود و جایگاهش بهشت است: عن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ : «لن یدخل النار البار بوالدیه.»(7)
یک نفر به حضرت عیسی(ع) گفت: ای معلّم خیر مرا به عملی راهنمایی کن که به بهشت بروم، فرمود: تقوای الهی را در آشکار و نهان داشته باش و به پدر و مادرت نیکی کن.(8)
4. در بهشت نزدیک انبیاء: پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « بین انبیاء و نیکی کننده به پدر و مادر یک درجه فاصله است.»(9)
آثار اخروی بیحرمتی به والدین1. عدم غفران الهی: خداوند کسی را که مورد غضب پدر و مادر واقع شده است هرچند هم هر طاعتی هم انجام بدهد، نمیبخشد و میگوید: هرکاری میخواهی بکن که من تو را نمیبخشم.(10)
2. مورد نظر خدا قرار نمی گیرد: پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: « چهار گروهند که خداوند در روز قیامت به آن ها نگاه نمیکند: 1) عاق والدین 2) کسانی که منّت سر دیگران می گذارند 3)تکذیب کننده قدر 4) شارب خمر.»(11)
3. عدم ورود به بهشت: امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: عاق والدین وارد بهشت نمیشود. « لا یدخل الجنه العاق لوالدیه.»(12)
موسی به خدا عرض کرد: « پروردگارا فلان دوست شهیدم کجاست؟ خداوند فرمود: در جهنّم است! موسی ـ علیه السّلام ـ عرض کرد خدایا مگر خودت وعده ندادهای که شهدا را به بهشت ببری؟ خداوند فرمود: بله، ولی این شخص مصرّ عقوق والدین بود و من هیچ عملی را از عاق والدین قبول نمیکنم.»(13)
4. عدم استشمام بوی بهشت: نه تنها عاق والدین وارد بهشت نمیشود، بلکه از فاصله دوری از بهشت عبور داده میشود، امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: « پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمودند: از عاق والدین پرهیز کنید، زیرا بوی بهشت از مسیری هزار ساله استشمام میشود، ولی عاق والدین آن را استشمام نمیکند.»(14)
5. عدم قبول نماز: امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: « اگر کسی به پدر و مادرش نگاه ظالمانه بکند، خداوند نمازش را قبول نمیکند.»(15)
6. ملعون: امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: « ملعون است ملعون است کسی که پدر و مادرش را بزند، ملعون است ملعون است کسی که عاق والدین میشود.»(16)
آثار دنیوی بیحرمتی به والدین1. کوتاهی عمر: در داستان خضر و موسی در آن جا که آن نوجوان را می کشد، علّت کشتن نوجوان را این گونه بیان میکند: وَأَمَّا الْغُلامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَنْ یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا(17) و امّا آن نوجوان پدر و مادرش با ایمان بودند، ما نخواستم او آن ها را به طغیان و کفر وادارد.» از این آیه معلوم میشود جایی که فرزند بخاطر آن که در آینده پدر و مادر خویش را آزار میدهد و در برابر آن ها طغیان و کفران میکند و یا آن ها را از راه الهی به در میبرد، مستحقّ مرگ می باشد، چگونه است حال فرزندی که هم اکنون مشغول به این گناه است؟ آنها در پیشگاه خدا چه وضعی دارند؟ و در روایات اسلامی پیوند نزدیکی میان کوتاهی عمر و ترک صله رحم (به خصوص آزار پدر و مادر) ذکر شده است.(18)
2. محروم از توفیق الهی: امام رضا ـ علیه السّلام ـ فرمود: «خداوند عقوق والدین را حرام کرده، زیرا عاق والدین باعث میشود که توفیق اطاعت الهی از او صلب شود.»(19)
3. تعجیل در عقوبت: « قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ثلاثه من الذنوب تعجل عقوبتها و لا تؤخر الی الاخره عقوق الوالدین ...» سه دسته از گناهان هستند که خداوند در عقوبت آن ها تعجیل میکند و آن ها را به آخرت وا نمیگذارد: 1) عقوق والدین...(20)
پاورقی:
1. مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه ی الوفاء، چاپ دوّم، 1403 هـ .ق، ج71، ص 66.
2. همان، ص 85.
3. همان، ص 66.
4. همان، ص 65.
5. محمّدی ری شهری، محمّد، میزان الحکمه، بی جا، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1363، ج10، ص709.
6. بحارالانوار، ج71، ص65.
7. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، مؤسسه ی آلالبیت، لاحیاء التراث، چاپ سوّم، 1411هـ ، ج15، ص175. هرگز نیکی کننده به پدر و مادر وارد آتش نخواهد شد.
8. همان.
9. همان، ص176.
10. محمّدی ری شهری، محمّد، میزان الحکمه، ج10، ص716.
11. مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار، ج71، ص71.
12. همان، ص74.
13. مستدرک الوسائل، ج15، ص195.
14. بحارالانوار، ج71، ص62.
15. همان، ص61.
16. همان، ص85.
17. کهف: 18: 80.
18. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیّه، چاپ دهم، 1371، ج12، ص519.
19. محمّدی ریشهری، محمّد، میزان الحکمه، ج10، ص717.
20. همان.